تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی! – دکتر محمدرضا سرگلزایی
سعدی شیرازی در کتاب گرانقدر «گلستان» حکایت مردی را آورده است که دچار ناراحتی چشم شد و برای معالجهی آن به «بیطار» (دامپزشک) مراجعه کرد. بیطار هم از همان دوا که در چشم چارپایان میریخت در چشم او ریخت و او نابینا شد. بیمار از دامپزشک شکایت کرد و ماجرا به دادگاه کشید. قاضی حکم داد که :«بر او هیچ تاوان نیست که اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی.» و در نهایت، سعدی از حکایت چنین نتیجه میگیرد که:
بوریا بافت اگر چه بافندهست نبردنش به کارگاهِ حریر
«پیتر دراکر» (Petet Drucker) نظریه پرداز مدیریت می گوید «مدیریت خوب، یعنی انجام کارهای محدود ولی کیفیتر»
آدمهای زیادی هستند که به خود اجازه میدهند در مورد همه چیز اظهار نظر کنند. آنها جسته و گریخته چیزهای زیادی میدانند اما هرگز در یک زمنیه کارشناس نشدهاند چرا که خواستهاند در همه امور کارشناس باشند. گرچه مصاحبت با چنین افرادی ممکن است خوشایند و مفید باشد اما مشورت جدی با چنین افرادی و سپردن تصمیم گیری خود به رای آنان تفاوتی با مراجعهی آن بیمار به بیطار ندارد. شاید راه معتبری برای آزمودن این که میتوانید به کسی به عنوان کارشناس اعتماد کنید این است که او در پاسخ به سوالات زیادی که مربوط به تخصص او نیست به راحتی می گوید: «نمیدانم»
برخلاف همه کارهها که از هر نوع مشاورهای که با آنها شود استقبال میکنند. کارشناسان هیچ علاقهای به وارد شدن درحوزههایی که از آن اطلاع کافی ندارند، نشان نمیدهند.
نکتهی جالب توجه این است تنها فارغ التحصیلی از یک دانشگاه باعث نمیشود ما برخوردمان با مسائل کارشناسانه باشد. برخورد کارشناسانه نیاز به «اخلاق کارشناسانه» دارد. اخلاقی که ما را مجاب سازد به صراحت و صداقت به نادانیهایمان اعتراف کنیم و سعی نکنیم خود را عالم دهر و دانای کل نشان دهیم. افراد زیادی را میبینیم که علیرغم این که تحصیلات علمی دارند، «رویکرد علمی» در زندگی و مناسبات اجتماعیشان نفوذ نکرده است. آنان نیز هم چون «عمه خانمهای همه کاره» (Agony Aunts) وارد همه کار میشوند.
سیاستمدارانی که در مورد هنر نظر میدهند، مهندسینی که در مورد مسائل حقوقی خود را صاحب نظر می دانند و جراحان مغزی که بیماران روانپزشکی را قبول میکنند، همه افرادی تحصیلکردهاند ولی تمایل عوامانه ی خود را برای دانای مطلق بودن کنترل نکردهاند.
حکایت میکنند که بزرگمهر، دانشمند ایرانی عصر ساسانی روزهایی را بر تخت گاهی چند پله بالاتر از مردم مینشست و به سوالات علمی مردم پاسخ میداد. پیرزنی پیش آمد و چندین سوال پرسید و بزرگمهر حکیم در پاسخ به همه آن سوالات «نمیدانم» گفت. پیرزن با عصبانیت گرفت: « اگر نمیدانی پس چرا سه پله بالاتر از ما نشسته ای؟!» بزرگمهر پاسخ داد: «به اندازهای که بیش از شما میدانم بالاتر نشستهام، اگر قرار بود به اندازهی نمیدانمهایم بالاتر بنشینم باید تختگاهی برایم میساختند که پلکانش تا آسمان کشیده شده باشد.» آنگاه بزرگمهر افزود: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از ما در زاده نشدهاند.»
همه ما نیاز به شهامت بزرگمهر داریم، نیاز به این که به کاستیها و ناتوانیهامان اعتراف کنیم حتی اگر کسانی به این دلیل ارزش ما را زیر سوال ببرند.
سعدی شیرازی در جایی دیگری از «گلستان میگیود:
تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی
ظریفی میگفت: «اگر قرار بود همین سخن سعدی را ملاک قرار دهیم، جهان را چه سکوتی در برمیگرفت»