امروز روز داروین نام گذاری شده کسی که نظریه روند تکامل یا فرگشت را بنا نهاد.
تکاملی که حکایت سفری را روایت می کند که ظاهرا امروز ما در ایستگاه آخرش ایستاده ایم.
به نظر می رسد از آغاز خلقتِ اولین تک سلولی، تا این نقطه ای که ما روی آن ایستاده ایم آنچه این اتفاق را پیش برده تفکیک و تمایز و مرز و حریم بوده.
در ابتدای این راه، سلول ها و سپس توده های به هم چسبیده سلولی با کارایی اندک وجود داشتند، تا امروز که تک تک اندامهای ما از یکدیگر تفکیک شده و تمایز یافته اند و هر کدام نه تنها عملکردهای پیچیده خود را دارند بلکه به شکل خارق العاده ای با هم هماهنگ عمل می کنند.
اگر بخواهیم محصولی برای تکامل در نظر بگیریم، شاید به جرات بتوان گفت یکی از مهمترین دستاورهای تکامل، تفاوت است. تفاوتی که دنیای مارا مملو از رنگ و عطر و بویی مسحور کننده کرده و زیبایی بی حد و حصری به آن بخشیده است.
اگر چه این تفاوتها در یک تناقض آشکار با شباهت ها قرار گرفته، چرا که تا امروز بنای حفظ زندگی شباهتها بوده و موجودات شبیه به هم در دسته هایی کنار یکدیگر قرار می گرفتند و احساس امنیت میکردند و امنیت آنها زمانی تامین می شده که هر تفاوتی را خطر تلقی کنند.
حتی انسان ها با اینهمه تفاوت، در طول حیات خود تا امروز به دنبال شباهت بوده اند و امنیت را در همسانی ها جستجو کرده اند.
و این عجیب به نظر می رسد چرا انسانها با توجه به درجه تکامل شان، همچون موجودات قبل از خود، همیشه در دنیای مملو از تفاوتها، به دنبال شباهت ها بوده اند.
این که هر موجودی که به من شبیه تر است، کمتر می تواند آسیب رسان باشد را، من “باور تکاملی” نامیده ام.
این باور که تفاوتها یعنی خطر، در موجودات قبل از ما، کارایی داشته، چرا که حیوانی که شبیه او نبوده ممکن است شکارش کند، پس می بایست یا با او میجنگید یا از او می گریخت.
و این تفکر باستانی که ما نیز آنرا به ارث برده ایم، انسان را بر آن داشت تا برای جلوگیری از جنگ و کشتار و ناامنی، از نمادها، برای اشتراک استفاده کند تا شاید بتواند با قرار دادن آن در میان قبایل از این سنبل اشتراک، بهرهِ امنیتی ببرد.
مثلا سنگ یا درختی که این قبیله با مناسکی خاص به دور آن می چرخیده اگر قبیله دیگری نیز به دور آن بچرخد، یا آیینی که قبیله قدرتمند تر اجرا می کرد توسط قبیله ضعیف تر مورد تقلید قرار می گرفت، به وجه مشترکی تبدیل می شد که آنها زین پس با یکدیگر نجنگند و علی رغم تفاوتها، پیمان اخوت بین خود منعقد کنند.
این نمادهای فیزیکی البته در طی اعصار به نمادهای دینی و مذهبی از جمله قبله و بناهای مشترک تبدیل شد و در نهایت به نظر می رسد به خدای واحدی ختم شد که نقش های دیگری نیز از جمله خلقت و مراقبت و گرفتن عقوبت نیز بعدها به دوشش محول شد.
اگر به ساختارهای رشد نایافته و بدوی (مثلا دیکتاتوری ها) نیم نگاهی بیندازیم خواهیم دید که آنها دائما در تلاشند تا شبیه هم بپوشند و رفتار کنند و یکسان بیندیشند. در این نوع نگرش یا باید من دیگران را شبیه خودم یا خودم را شبیه دیگران کنم و هر چیز متفاوتی از جمله رنگ و نژاد و موقعیت اجتماعی و... عیب محسوب شده و خطر تلقی می گردد.
*خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!!!*
در چنین شرایطی، قدرت مبنا میشود و در راس امور قرار می گیرد. رقابت و مقایسه و قضاوت نیز ابزارهای اصلی، برای رسیدن به امنیت خواهند شد.
مهم است بدانیم که نگاه به شباهت ها و تکیه بر آن، خوراکی است که از طریق دسته بندی و دشمن انگاری کسانی که شبیه ما نیستند، دیکتاتورها را فربه کرده و به آنها قدرت می دهد و برعکس، دیدن با عینک تفاوتها و جالب دانستن آن ها و اتحادتفاوتها، دیکتاتور را نحیف و کم توان خواهد کرد.
همانگونه که میدانیم دموکراسی بیش از اینکه یک روش سیاسی باشد، یک فرهنگ است. فرهنگی که تک تک افراد جامعه لازم است با گوشت و پوست و استخوان خود، بر خلاف آن “باور تکاملی” که شباهت را عامل امنیت می دانست، تفاوتها را ارج نهند و به آنها بعنوان یک موهبت و کرامت انسانی، احترام بگذارند.
وقت آن رسیده که در زیر پرچم قانون، همه با به رسمیت شناختن تفاوتهایمان این باور تکاملی را همچون دُم که در موجودات قبل از ما کارایی داشته و به دلیل عدم کارآیی در ما انسانها حذف گردیده، زین پس عینک شباهتها را حذف و لنز تفاوتها را جایگزین کنیم.
من بعنوان یک انسان، آرزویی دارم و آن داشتن روز ملی یا روز جهانی تفاوتهاست.
روزی که ما تفاوتهایمان را جشن بگیریم و به هم هدیه دهیم و مبنای اصلی هر قانونی، انسان و تفاوتهایش قرار بگیرد.
به امید آن روز
حسام فیروزی ۲۳ بهمن ۱۴۰۱
تهران