چرا مردم به ضابطان قانون پرخاش میکنند؟
فیروزی:دولت خدماتمیدهد دخالتهم میکند
شریفی:مردم احساسمیکنند ازدایرهخودیها خارجند
جامعه > آسیبها – چرخه خشونت از کجا شروع میشود؟ چرا ضابطان قانون را مقصر تمام اتفاقات میدانیم؟ خشم مردم نسبت به حاکمیت ریشه در کجا دارد؟ اینها سوالاتی است که در این کافه خبر به جواب آنها میرسیم.
فاطیما فردوس: چرخه خشونت در جامعه از کجا شروع میشود؟ احتمالا آخرین خبری که برد رسانهایش بیشتر از دیگر خبرها بود، مربوط به راننده لندکروزی بود که پلیس راهنمایی و رانندگی را به باد کتک گرفت. رانندهای که سرعت غیرمجاز داشت، بهدستور توقف پلیس نتوانست سرعتش را بهموقع کم کند و چپ کرد. قطعا نمیتوان منکر این شد که این راننده مقصر اصلی بوده است اما او بهخاطر خشمی که نسبت به از دست دادن ماشین گرانقیمتش آنهم در این شرایط اقتصادی داشت، بهجای اینکه خودش تقصیر را بر گردن بگیرد، پلیس را مسبب این اتفاق دانست و به او حمله کرد؛ اما این چرخه خشم به همینجا ختم نمیشود. باید به عقبتر رفت و رسید به نهاد خانواده و تربیت کودکان. مادری که خودش را مالک فرزندش میداند و در همه روند زندگی او از خواب و خوراک گرفته تا انتخاب دوست و .. دخالت میکند، این باور را به فرزندش میدهد که منشا اثر هر کاری که تو میکنی خودت نیستی. این کودک بالاخره وارد جامعه میشود و با کوچکترین اتفاقی منتظر کسی است که آن را حل کند یا تقصیر را گردن ضابط قانون بیندازد. چرا؟ چون دولت و حاکمیت هم همان کاری را با او کرده که مادرش؛ وابستگی.
همین اتفاق بهانه کافه خبری با حضور علیرضا شریفییزدی، جامعهشناس و روانشناس اجتماعی و حسام فیروزیرواندرمانگر حوزه کودک، نوجوان و خانواده شد تا چرخه خشونت مورد بررسی قرار گیرد و ابعاد آن مشخص شود.
تاثیر شرایط فعلی جامعه در حوزههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و .. بر خشونت عریان را چطور میتوان تحلیل کرد؟
حسام فیروزی: خشونت در ذات انسانها به واسطه نیاز به قدرت وجود دارد. بعد از اینکه جوامع شکل گرفتند و انسانها متمدن شدند، خشونت شیوههای مختلفی پیدا کرد. انسانهای بدوی و رشدنایافته قدرت را بیشتر در قالب قدرت فیزیکی میدیدند و امروز قدرتها و ابزارهای قدرت و خشونت تغییر کرده است. اگر از دیدگاه روانکاوی بخواهیم به این مسئله نگاه کنیم، خشونت میتواند منشا ژنتیکی داشته باشد و همچنین بهلحاظ نوع تربیت ابراز آن متفاوت باشد. مهمترین عامل رفتاری انسان کام و ناکامی است؛ یعنی اگر انسان کام بهدست بیاورد و همچنین ناکامی بهدست بیاورد برای رسیدن به چیزی که میخواهد تلاش میکند. در واقع کام و ناکامی باید در یک تعادل قرار بگیرد. انسان وقتی ناکام میشود دست به یک قدرتی میزند که بتواند به کام برسد و ابزار آن میتواند خشونت باشد. این خشونت میتواند یادگیری باشد و همچنین میتواند خشمهایی باشد که جابهجا شدهاند. بهطور مثال وقتی در مورد خشونت جامعه به سمت افرادی میرود که بهنوعی به حکومتها وابستهاند و کسانی هستند که مردم با آنها در تماساند. مانند نیروی انتظامی، شهرداری، پلیس راهنمایی و رانندگی و .. . در واقع این افراد نمایندههای ساختاری هستند که آن ساختار بر این افراد فشار میآورد و مردم هم فشارشان را به همین لبههای سیستم وارد میکنند. این مسئله نوعی جابهجایی است؛ به این معنی که فرد آسیب را از جای دیگری دریافت میکند و بهواسطه اینکه قدرت مقابله با آن را ندارد، به قسمت دیگری خشونت میورزد.
علیرضا شریفییزدی:بخشی از فلاسفه به این امر معتقد هستند که خشونت یک پایه غریزی دارد و آن هم برای حفظ بقا است. خشونت یک دماسنج است برای تعیین وضعیت جامعه. وقتی از جهات گوناگون به مردم فشار وارد میشود، تا یکجایی تحمل میکنند و از جایی به بعد باید تخلیه شوند. یک نظریهپرداز خشونت بهنام بروکویتر معتقد است که وقتی جامعه دچار محرومیت میشود، خودش را در قالب خشونت نشان میدهد و وقتی با آن خشونت مقابله میشود، خشونت از بین نمیرود و جابهجا میشود. جابهجایی به این معنی که از حوزهای به حوزه دیگر میلغزد. بنابراین وقتی ما از ضابط قانون استفاده میکنیم و سعی میکنیم خشونت را در یکجا مدیریت کنیم، با خود خشونت مبارزه نکردهایم، بلکه با مکانش مبارزه کردهایم؛ زیرا ما منبع تولید و بازتولید خشونت را از بین نبردهایم. در نتیجه حتما این خشونت جابهجا شده و در زمان و جای دیگر خودش را به شکلی دیگر نشان میدهد. آنچه که امروز از دید من بسیار اهمیت دارد، بحث فراگیری اجتماعی است که نظریه باندورا است. او خشونت را یک امر آموختنی میداند و اعتقادش بر این است که خشونت از طریق تشویق و تنبیه در سطح جامعه شکل میگیرد.
این جابهجایی خشونت چه پیامدهایی را در پی دارد؟
علیرضا شریفییزدی: اگر نظریه فراگیری اجتماعی باندورا را که اشاره میکند که خشونت امری آموختنی است مبنای تحلیل خود قرار دهیم، رخدادهای خشونتزا از طریق یادگیری و قاعده تشویق و تنبیه میتواند در سطح جامعه به صورت مستمر تولید و بازتولید شود. مثلا افراد و گروههایی تلاششان بر این باشد که از طریق اعمال فشار و خشونت برخی تجمات و سخنرانیها را که پسند آنها نیست برهم بزنند یا رخدادهای اواخر دهه ۸۰ و اتفاقات ۹ دی ماه سال ۹۶، یا رسانهای شدن و پخش وسیع کلیپهایی از شیوه برخورد برخی از ماموران گشت ارشاد با مردم و … . ممکن است این حس و ذهنیت را برای گروهی از مردم ایجاد کند که ضابطان قانون نه مظهر و مولد آرامش بلکه مروج خشم و خشونت در جامعه باشند. رخدادهایی از این دست این زنگ خطر برای ما به صدا میآورد که خشونت تولید شده در مکان و زمان خاصی ثابت نمانده، از بین نمیرود بلکه از فضایی به فضای دیگر منتقل شده و تزاید پیدا میکند و نهایتا در یک دور و تسلسل گریبان تولیدکنندگان اولیهاش را میگیرد. بحث این نیست که این گزاره درست یا غلط است، بحث این است که حس توده این است. از طرف دیگر بحث خودی و غیرخودی کردن جامعه است. دستهبندیهایی که در جامعه ما در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی و فرهنگی باعث شده است تا بخش عظیمی از مردم احساس کنند که از دایره خودیها خارج هستند. همه این موارد و موارد عدیده دیگر باعث کاهش تاب آوری اجتماعی در بین بخش وسیعی از مردم شده است.
در واقع پایینآمدن تابآوری تاثیر مستقیم بر ابراز خشونت بهشکل عریان دارد؟
علیرضا شریفییزدی: بله؛ تابآوری در جامعه ما طی سالیان اخیر بهشدت کاهش پیدا کرده است. تابآوری هم در حوزه روانشناسی و هم در حوزه جامعهشناسی یک مفهوم نسبتا جدید است. یکی دیگر از عوامل مهم افزایش خشونت در جامعه ما، عوامل اقتصادی است. باندورا به این معتقد است که یکی از مهمترین عوامل در یک جامعه برای تولید و بازتولیدی خشونت، بحث مشکلات و مسائل اقتصادی است. علاوه بر این یکی دیگر از عوامل بروز خشونت، همسویی مشکلات، مسایل و بحرانهای اجتماعی است. ما امروز شاهد همسویی و همافزایی مسایل و مشکلات اجتماعی هستیم. از سویی مشکلات و بحرانهای اقتصادی را داریم، از سوی دیگر سیاستگذاریهای اقتصادی و فرهنگی ما دچار مشکل شده، سبک زندگی اکثریت مردم با مطلوبات رسمی در ما همخوان نیست. از سوی دیگر بهلحاظ منطقهای با مشکلات مواجهیم. همچنین مقوله تغییر اقلیم داریم که در سالهای آینده مشکلات بسیار زیادی را برای ما ایجاد میکند. تغییر اقلیم باعث میشود بسیاری از مناطق خالی از سکنه شوند و حاشیهنشینی رشد پیدا کند. این در حالی است که حاشیهنشینی یکی از مهمترین نقاطی است که خشونت تولید میکند. در واقع سیل عظیم مهاجرت اجباری از مناطق روستایی به شهرها، این پیشبینی را به ما میدهد که در سالهای آینده در مرحله اول شاهد افزایش حاشیهنشینی هستیم که انواع فسادها و آسیبهای اجتماعی را با خود بههمراه دارد و یکی از مهمترین آنها خشونت عریان است. در مرحله دوم نیز شاهد افزایش آمار انواع آسیب های اجتماعی خواهیم بود.
در بحث ناامیدی اجتماعی، آیا میتوان گفت زمینهساز خشونت است؟
علیرضا شریفییزدی: متاسفانه مطالعات اکتشافی ما طی بهار ۹۷ و اوایل تابستان امسال نشان میدهد که ناامیدی اجتماعی در بین طبقه متوسط به ویژه قشر تحصیلکرده ما بهشدت افزایش پیدا کرده است. در اوایل آمدن آقای روحانی و توافق برجام، یک امید اجتماعی در جامعه پمپاژ شد و شکل گرفت. در حال حاضر دقیقا شرایط معکوس آن زمان را داریم و جامعه بهسمت نوعی نومیدی میرود. مهاجرتطلبی های اخیر مخصوصا در بین جوانان نشاندهنده فراگیری نومیدی اجتماعی است. این نومیدی بهصورت زنجیره درمیآید نوعی سرخوردگی اجتماعی را درپی دارد که در نهایت می تواند به خشونت اجتماعی منتج شود. رخدادهای اخیر در استادیوم های ورزشی، خشونت ناشی از مطالبات متراکم اجتماعی و صنفی و کمبودهای منطقهای و…که در سال جاری شاهد بودیم از مصادیق بارز تولید و گسترش خشونت جابهجا شده در سطح جامعه است. مصادیقی که اگر به هنگام برای آن تدبیری اندیشیده نشود ممکن است انسجام و امنیت اجتماعی ما را مورد تهدید جدی قرار دهد. یکی از منابع مهم خشونت علیه مظاهر قانون مانند پلیس، قاضی و … احساس خودی و غیرخودی کردن آحاد جامعه است. یعنی هر یک از ما گروه اندکی را بهعنوان خودی در نظر میگیریم و جمعیت زیادی را از این دایره خارج میکنیم.
توزیع نابرابر ثروت و قدرت مرزگذاری بین دایره محدود خودیها و بخش وسیعتر غیر خودیها پر رنگتر کرده و کانال ارتباز و مفاهمه بین آنان را از میان میبرد. طبیعتا گروه دوم برای انتقال پیامش ممکن است از ابزار خشونت استفاده کند و با خشونت متقابل روبهرو شود که نتیجه این تقابل تولید و باز تولید هرچه بیشتر خشونت در جامعه است که نمودهای کوچک آن را در درگیری برخی از مردم با ضابطان قانونی می توان مشاهده کرد. وقتی انسداد کانال گفتوگو ایجاد شود قطعا رفتارهای خشونتزا در جامعه افزایش پیدا میکند. در این شرایط بیشتر از اینکه نهادهای سیاسی و تشکیلات متصل به آن حرف بزنند، نهادهای قضایی مجبور به ورود میشوند. همه این مسائل نشان میدهد که خشونت در یکی دولایه از جامعه ما محدود نشده بلکه گسترش پیدا کرده است. خطری که اگر برنامه روشنی برایش نداشته باشیم و به موقع مداخله موثر نکنیم ممکن است اضمحلال اجتماعی و فروپاشی اجتماعی را در پی داشته باشد.
پس میتوان گفت این نوع خشونت عریان، در ده سال گذشته تشدید شده و به یکی از بیشترین انواع خشونت تبدیل شده است.
علیرضا شریفییزدی:بله دقیقا؛ یکی از عوامل خشونتهای عریانی که در جامعه شاهد آن هستیم و میبینیم که سایر خشونتها مانند خشونت علیه زنان و کودکان و .. به سطح جامعه رسیده، گسترش اعتیاد و افزایش مصرف الکل در جامعه است.
از منظر روانشناختی، خشونت ریشه در چه مسائلی دارد؟
حسام فیروزی: ساختار انسان به این شکل است که اطلاعاتی را دریافت میکند، آن اطلاعات را در ذهنش به شکل احساس پرورش میدهد و بعد تخلیه میشود. این فرآیند از ابتدا تا انتها یک مهارت است که باید فرد در همه سطوح این مهارت را پیدا کند. در جامعه ما معمولا چیزی بهنام ابزار مدرن وارد میشود ولی مدرنیته وارد سیستم نمیشود. در واقع به ما ساعت میدهند ولی روش صحیح استفاده از آن را بلد نیستیم. این مثال را میشود به کل جامعه بسط داد؛ بنابراین میشود این نتیجه را گرفت که جامعه آموزش ندیده است. از کودکی و در محیط خانواده تا محیطهای دیگر. در واقع اطلاعاتی که به فرد داده میشود و نمیتواند آن را درست پردازش کند مانند ظرف پر میشود که با یک قطره ممکن است سرریز شود. در واقع ما بلد نیستیم هیجاناتمان را کنترل کنیم. اطلاعات زیادی به جامعه وارد میشود و نمیتواند ورودی این اطلاعات را کنترل کند، در مرحله بعد نمیتواند به درستی آن را پردازش کند، پس از آن از آنجایی که نمیتواند هیجانات را کنترل کند به شکل متفاوتی بروز میکند.
نسبت چالشهایی که جامعه با آن مواجه میشود، با این خشونتها چیست؟
حسام فیروزی: این مسئله بههمان بحث تابآوری بازمیگردد. تابآوری یا مهارت اجتماعی جزو مسائلی است که ممکن است در ذات ما وجود نداشته باشد. یکی از آیتمهای تابآوری امید است؛ اگر امید در یک فردی در درون خودش باشد تا اینکه بیرون خودش گذاشته باشد، متفاوت است. به این معنی که یک نفر منتظر است تا بیایند و نجاتش دهند؛ این امیدواری وقتی به داخل فرد نفوذ میکند که مسئولیتپذیری شکل بگیرد. در مسئولیتپذیری نیاز به عزت نفس وجود دارد و فرد باید خودش را دوست داشته باشد. برای اینکه فرد خودش را دوست داشته باشد باید درست تربیت شده باشد. ما یک بحثی داریم به نام نشاط که یکی از مولفههایش رضایتمندی است. در واقع فرد باید آموزش ببیند که هم لذت ببرد از کاری که میکند، هم برایش معنا داشته باشد اما متاسفانه رضایتمندی در جامعه ما تا حدودی از بین رفته است؛ زیرا افراد دائما خود را با هم مقایسه میکنند و نمیتوانند تفاوتهای یکدیگر را بپذیرند. در اینجا همان بحث خودی و غیرخودی پیش میآید؛ وقتی فرد نتواند تفاوتهای خودش را با دیگران ببیند، میگوید چون من فلان چیز را دوست دارم و تو نداری، پس من خوبم و تو بدی. این فرد وقتی به قدرت برسد میشود خودی و دیگران میشوند غیرخودی.
بنابراین علاوه بر شرایط جامعه و چالشهایی که خشونتزا هستند، ما با فرادی مواجهیم که آموزش ندیدهاند و این عدم مهارت موجب خشونت میشود.
حسام فیروزی: بله و این به ساختار خانواده بازمیگردد. تا پیش از این پدر و مادر بچهدار میشدند تا فرزندانشان عصای دستشان باشد و نانآور خانه باشند اما الان به این شکل نیست. علاوه بر این در آن سالها دوره نوجوانی وجود نداشت؛ همه از همان کودکی کار میکردند و دورههای سنی کودکان به شکل صحیحش طی نمیشد. در حال حاضر هم درست است که ابزارهای مدرن وارد خانوادهها شده ولی فضای اصلی همان فضای سنتی چندین سال پیش است.
مصداقی که میشود برای بخش اول حرفهایتان بهکار برد، اعتراضهای سراسری در شهرهای مختلف است؛ به این شکل که مردم ناامید شدند، خشونت را انتخاب کردند و با اعتراض در خیابانها باز هم امیدوار هستند که تغییری ایجاد شود. در واقع بروز خشمی که در پی آن امیدواری است.
حسام فیروزی: بله؛ حکومت هم به همین شکل است. در ساختار سنتی خانواده، مادر به فرزند میگوید حق نداری تلوزیون ببینی چون مشقهایت را ننوشتهای ولی در ساختار مدرن مادر آموزش دیده و میگوید تو انتخاب میکنی که تلوزیون ببینی یا نه. در ساختار جامعه هم همین است. ما وقتی جریمه میشویم یقه پلیس را میگیریم در حالی که او ضابط قانون است. در مورد فیلمی که از راننده لندکروز هم منتشر شد وضع به همین شکل است. مقصر آن راننده است که تند رفته و چپ کرده ولی خشمش را به ضابط قانون منتقل میکند. وقتی فرد مسئولیت خودش را نمیپذیرد همین اتفاق میافتد. این راننده گمان میکرده که یک نفر از بیرون باید کمکش میکرده تا چپ نکند. چرا؟ چون این را باید در ساختار خانواده دید. قطعا مادر این فرد در کودکی دائما نقش گارسون را برایش ایفا کرده و هیچگاه مسئولیت کاری که کرده را نپذیرفته و یاد نگرفته است.
در چند سال اخیر در بحث خشونت شاهد این هستیم که مردم با ضابطان قضایی درگیری دارند؛ مصداق آن هم درگیری با ماموران شهرداری، پلیس و .. است. چه تحلیلی از این وضعیت دارید؟
علیرضا شریفییزدی: نقش دولتها در جوامع غربی یک نقش تعریفشده محدود است و مردم هستند که مسئولیت بسیاری از کارها را میپذیرند اما در کشورهای جهان سوم مانند کشور ما، دولت خودش را مسئول بسیاری از اتفاقاتی که در جامعه میافتد جلوه میدهد. در نتیجه مردم هر مشکلی را به پای حاکمیت مینویسند. در این شرایط هر اتفاقی که رخ دهد، ما توقع پاسخ از دولت داریم. برای مثال اگر دستانداز یک خیابان خراب باشد نمیگوییم شهردار فلان منطقه کمکاری کرده است، کل حاکمیت را زیر سوال میبریم. دلیل آن هم این است که از طریق تحزب لایهبندی نکردهایم؛ در نتیجه مردم برای هر مشکل ریز و درشت کل حاکمیت را مسئول آن میدانند. مثلا وقتی لنبیات گران میشود ما به مدیران ارشد نقد میکنیم؛ زیرا آنها خودشان را مسئول لبنیات خانه ما هم جلوه دادهاند. در واقع این ذهنیت وجود دارد که دولت مسئول صفر تا صد مردم جامعه است؛ وقتی این ذهنیت ایجاد میشود و چنین توقع و انتظاری بهوجود میآید، طبیعتا وقتی کمبودها زیاد میشود یک نگاه تقابلی به مردم هیئت حاکمه بهوجود میآید. از آنجایی هم که به لایههای بالاتر دسترسی نداریم با اولین کسانی که نماد حاکمیت هستند درگیر میشویم و خشونت میورزیم، از کارمند بانک گرفته تا یک پلیس ساده و … .
بنابراین خشونتی که در لایههای پایینی به پلیس و .. ابراز میشود، نمادی از خشونت پررنگتری نسبت به دولت است.
علیرضا شریفییزدی: بله دقیقا. علاوه بر این به دلیل اینکه سبک زندگیهای متفاوت در جامعه از سوی دولتمردان پذیرفته و به رسمیت شناخته نشده، گروه بزرگی از مردم که سبک زندگی آنان با سبک زندگی مطلوب رسمی و مورد علاقه قدرتمداران همخوان نیست از دایره خودیها خارج میشوند. فشار حاکمیت برای پذیرش و عمل کردن به سبک زندگی مورد علاقهاش و مقاومت گروه بزرگی از مردم باعث فشار بر آنها میشود و یکی از مهمترین ابزارهای این فشار ضابطان قانون است که از منابع تولید خشونت دوسویه بین ماموران رده پایین و گروهی از مردم عادی خواهد شد.
میتوان گفت دخالت حاکمیت در شخصیترین مسائل زندگی مردم به این خشونت دامن میزند؟
علیرضا شریفییزدی: بله دقیقا همین را میخواهم بگویم؛ البته تا زمانی که دولت در بخش هایی از جامعه به توده مردم خدمات خاصی میدهد مانند سوخت ارزان، کالاهای سوبسید دار و … مردم تا حدی تحمل میکنند. ولی وقتی دولت نمیتواند این خدمات را ارائه کند و بهطور موازی میخواهد سیاست مداخلهگری را هم در شوونات زندگی داشته باشد، مردم تحمل نمیکنند و میزان نارضایتی افزایش یافته و خروجی آن خشونت است.
خشونت علیه ضابطان قانون را از منظر همان مسئولیتپذیری اجتماعی باید دید یا فاکتورهای دیگری هم دارد؟
حسام فیروزی: یک مادر به دلیل نوع نگاهی که به کودک دارد، تنها چیزی که برایش معنا دارد این است که من مالک این کودک هستم. وقتی احساس میکند که مالک کودکش است، یک نگرش تمامیتخواه از لباس و غذا تا نوع دوستی که میخواهد انتخاب کند و در ادامه تحصیلش دارد و حق خودش میداند که در تمام روند رشد این کودک دخالت کند. همین را در حاکمیت هم میبینیم؛ دولت هم خدمات میدهد هم دخالت میکند. این در حالی است که کسی که با خشونت رفتار میکند نمیتواند نظم ایجاد کند. خشونت با خشونت شسته نمیشود و آن را بازتولید میکند. در واقع دولت همان پدر و مادری است که هم کتک میزند، هم دخالت میکند، هم تشویق میکند. بنابراین وقتی فردی کاری را انجام میدهد، خودش را منشا اثر نمیداند و دولت را مقصر میداند. در واقع به میزانی که دستگاههای دولتی مردم را به خود وابسته میکنند، خشونت تولید میکنند.
ما این خشونت را در دیگر دستگاههای سیاسی هم میبینیم؛ بهعنوان مثال در برخی از نطقهای مجلس شاهد این خشونتها هستیم. این مسئله تا چه اندازه به خشونت در جامعه دامن میزند؟
علیرضا شریفییزدی: آن چیزی که در مجلس و نهادهای مرتبط میگذرد، بیشتر از اینکه اثرگذار باشد، اثرپذیر است و نشاندهنده اتفاقاتی است که در جامعه رخ میدهد. البته رفتار و گفتار سیاستورزان در بلندمدت هم میتواند بهعنوان الگو بر جامعه و نحوه عملکرد مردم اثرگذار باشد. هر نوع کلام خشونت بار و رفتار خشن اهل سیاست می تواند جامعه را بیشتر به سمت خشونت کور سوق دهد. نداشتن سواد رسانه و تاثیرگذاری وسیع رسانههای نوپدید از منابع مهم خشونتزا در یک دهه اخیر در جامعه ما محسوب میشود.
منبع: خبرآنلاین