چگونه امنیت در انسان شکل می گیرد؟؟ – دکتر آذردخت مفیدی
انسان با روحیه ای سرشار از وحشت به دنیا می آید.همان گونه که جسم ما مرز دارد روان ماهم مرز دارد.ولی نوزاد در هنگام تولد هیچ مرزی بین روان خود باجهان بیرون احساس نمی کند.درکیهان معلق است.این موضوع یک احساس دو گانه به انسان می دهد،چون مرز ندارد پس هیچ است.در مقابل چون در کیهان حل شده است،پس همه ی کیهان است ،این دو یک احساس متضاد به نوزاد می دهد.یکی هیچ بودن و دیگری همه بودن و همه توانی.این احساس متضاد اورا در ترس عمیقی فرو می برد .اما وقتی نوزاد در آغوش مادر قرار می گیرد و امنیت اولیه اش با (عشق)تامین می شود،آن زمان میان خود با جهان مرز میشکند و هردوی این احساسات (همه یا هیچ بودن)از وی زدوده میشود.در این موقع است که تمامیت
مستقلی به نام (من)در او شکل می گیرد.اگر نوزاد از طریق آغوش مادر،امنیت و عشق را نگیرد،همواره این دو حس متضاد در او می ماند.یکی دیگر از حس هایی که باید بررسی شوداحساس وحشت و نفرت ناشی ازناتوانی و در نتیجه وحشت از خویش است.نوزاد این وحشت رابا یک مکانیسم دفاعی به نام (انکار)ابتدا انکار میکندو می گوید این من نیستم که وحشتناکم،سپس با فرافکنی دائما اصرار دارد که این جهان بیرون است که وحشتناک است.از این پس جهان درنظر او پراز ترس و وحشت می شود.همه دشمن می شوند.به همین دلیل کودکانی که از آغوش مادر،عشق و امنیت را نگیرند دچار بدبینی و توهم دشمن در بزرگسالی می شوندو احساس ناامنی میکنند.مرزها قانون های عینی وغیر عینی و مادی و معنوی اند که وضع و اجرایشان،احساس امنیت رابرای وضع کننده به وجود می آید.مرز به انسان امنیت می دهد.
من در معنای روان شناختی
دکتر آذردخت مفیدی
Photo from: zionssecurity.com