کاش چشمها را بشوییم جور دیگر ببینیم! – دکتر سعیده رئیسی
خانم جوانی وارد مطبم شد چهرهاش آشنا بود قبلا ویزیتش کرده بودم از وسواس شکایت داشت
پرسیدم اوضاع چطوره؟گفت بهترم، الان دیگه میتونم خودما کنترل کنم که چندبار وضو نگیرم ، دفعاتی هم که گاز را چک میکنم خاموش باشه کمتر شده.
ولی میترسم خانم دکتر.
مادر شوهرم میگه تو از بس از این قرصها خوردی دیوونه شدی نوههای منم دیوونه میکنی
میترسم شوهرم طلاقم بده وقتهایی که نگران میشم وسواسم بدتر میشه
من دلم میخواد خوب بشم ولی نمیذارن
و چشمانی که پر از اشک میشه….
همدلی با غم و نگرانی اش کمترین کاری بود که از دستم برمیومد .داروها را مجددا ارزیابی کردم و با هم در موردشون حرف زدیم
آگاه شد به اینکه وسواس یک بیماری مزمن هست و میتونه هم زمینهی ژنتیکی داشته باشه و هم استرسهای زندگی در ایجادش نقش داشته باشند
پس هم دارودرمانی و هم رواندرمانی برای وسواس کمک کننده هستند و قطعا با ادامهی درمانش شرایط بهتر از این هم خواهد شد.
از اینکه باوجود تحقیر و توهین اطرافیانش به درمانش ادامه داده بود و مراجعه کرده بود بسیار خوشحال شدم و امیدوار که میتونم کمکش کنم علائم بیماریش کمتر بشه ولی براستی اگر اعضای خانواده هم در زمان کاهش علائم وسواس تشویقش میکردن به ادامهی درمان چقدر میتونست کمک کننده باشه؟!
هر روز در درمانگاه با مراجعینی مواجه میشم که با ترس از برچسب دیوانگی از سوی اطرافیان درمانشان را نیمه کاره رها کردند
کاش چشمها را بشوییم
جور دیگر ببینیم!