یکى از علایم بلوغ روانى، دهندگى است – کودک گیرنده است و باید براى زنده ماندن دریافت کند، عشق، خدمات و … گرفتن در زمان کودکى نه تنها موجب زنده ماندن کودک از نظر فیزیولوژیک مىشود بلکه در روان او اولین نیاز پایه یعنى امنیت را ارضا مىنماید. به عبارتى امنیت روانى در کودک از طریق گرفتن عناصر مختلف مانند عشق و خدمات در روان او ایجاد مى شود. این امنیت ایجاد شده باعث قوام و استحکام من (ego) او مى شود.
در یک سیر بهنجار و با افزایش قدرت من، در انسان خاصیت دهندگى ایجاد مى شود. یعنى یک من قدرتمند و رشد یافته از دادن لذت مى برد. دادن، خاصیت یک من قوى است. تناقض شگفت انگیزى در روان وجود دارد. در دوران کودکى گرفتن باعث تولید امنیت در روان مى شود که این امنیت قدرت در من انسان به وجود مى آورد.
در دوران بزرگسالى فرد از یک امنیت نسبى برخوردار است وقدرت دهندگى دارد. دادن در زمان بزرگسالى در فرد بزرگسال بیش از گرفتن ایجاد احساس امنیت و قدرت مى کند. به عبارتى فرد بزرگسال برعکس زمان کودکى از طریق دادن امن و قوى مى شود نه از طریق گرفتن.
اگر به هر دلیلى من انسان رشد نایافته و ضعیف بماند و تصویر از خود مخدوش باشد این فرد مانند دوران کودکى به گرفتن ادامه مى دهد و قدرت دادن را در خود نمى بیند. یعنى روان نابالغ در بزرگسالى مانند دوران کودکى عمل مى کند.
فرد نابالغ بزرگسال مانند دوران کودکى از دیگران صرفا میگیرد و دریافت کننده است. این در روان تولید امنیت و قدرت واقعى نمیکند یعنى فرد مستقل و قوى نمى شود بلکه احساس امنیت او وابسته به دیگرى یا دیگرانى که از آنها مى گیرد، باقى مى ماند. و در این سیستم وابسته، من انسان نه تنها قدرت پیدا نمى کند بلکه به تدریج ضعیف تر هم مى شود.
?بلوغ دوم بلوغ روانى، دکتر آذردخت مفیدى، نشر قطره